هایجیا

اسم الهه ای که یه جور معنی اسممه

هایجیا

اسم الهه ای که یه جور معنی اسممه

یه روز تصمیم گرفتم نترسم ، ترس از چیزی که همیشه توی ذهنم بود.....راه فرار از اون ترس نوشتن بود ، اما این بار درباره ی خودم.

۲۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

چرا از این خواب بیدار نمیشم؟

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۵۹ ب.ظ

واقعا چی میشه که آدم دلش میخواد فرار کنه؟

دلش میخواد هر چی ازش تو ذهن کسی هست از بین بره و یه افرادی هیچوقت دیگه اونو یادشون نیاد و همه ی خاطره ها رو از ابتدای آشنایی باهاش فراموش کنن.....همه چیزو....

چرا دلم میخواد فک کنم همش خواب بوده؟

  • ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۹
  • هایجیا ...

1#

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۱ ب.ظ

-  بهم بگو.....آدم بدی شدم؟

+ نه اینطور نیست !تو آدم بدی نیستی ‌...تو فقط آدم خوبی هستی که اتفاق های بدی واسش افتاده ...!


# هری

  • ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۱
  • هایجیا ...

بیچاره اشکش درومده بود دیگه !

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۵۸ ب.ظ

یه وقتایی باید خودت واسه خودت تمرین بتراشی تا یه سری چیزا توی ذهنت حک بشن....

مثلا میبینی وقتی داری یه کاری انجام میدی و دوست داری که انجامش بدی و حالتو خوب میکنه و این وسط همیشه یه آدمِ مزاحم هست که کلا هدفش چیزی جز تخریب تو و روحیاتت نیست و حرفاش باعث میشه که تو از مسیرت دست بکشی و جا بمونی ، برای اینکه به خودت بفهمونی که یه بار هم که شده به حرف چنین آدمایی توجه نکنی ، میتونی مثلا بری پیش مامانت و بگی مامان اگه پیاز داغ لازم داری من درست میکنم ، و اونم از خدا خواسته میگه آره درست کن و تو شروع میکنی....این وسط دم به دیقه هی میاد میگه چقد لفتش میدی ! بدو دیگه ! و تو در کمال ارامش هی خورد میکنی ، دوباره میاد میگه بسه همینقد نمیخواد دیگه بقیه رو خورد کنی ! و تو در سکوت به کارت ادامه میدی و همرو خورد میکنی ، کره رو میندازی روشون و با حال خوش شروع میکنی به کمک در آب شدن کره روی گاز و اون هی میگه نکن ! خودش آب میشه ، اما تو مصمم و بی هیچگونه خدشه ای وارد بر روحت هی میچرخونیش کف ماهیتابه ، دوباره میاد جیغ میزنه میگه خدایا خودت نجاتم بده از دست این یا پیغمبر! و تو خوشحالانه تکون نمیخوری.....و ایندفعه در حالی که یه چاقو دستشه میاد پشت سرت و میگه بی صاحاب شده میری تو اتاقت یا نه؟نخواستم پیاز داغ درست کنی فهمیدی؟ و دیگه اینبار چون جونت در خطره و اعصاب مادرتو به اندازه کافی به چیز دادی آروم و بی سر و صدا و سرمست از پیروز شدن در امتحانی که واسه خودت نهادینه بودی به اتاقت باز میگردی و مشغول کارهات میشی !


خلاصه ش اینه که بابا جان ! حرفای دیگران و به اونجات حواله بده و وَقَعی نَنِه به زر زر کردناشون ! کار خودتو انجام بده ! برای خودت زندگی کن !

  • ۲۱ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۸
  • هایجیا ...

و یه سری افرادی که معذرت میخوام! ولی به طرزِ چُسَکی گونه ای خودشونو عَن میپندارن ! چطور میان و توی چالش هایی مثه انتقاد از خود ! شرکت میکنن؟

بزرگوارِ خود چُس پندار ! تو که بازم توی ایرادهات فقط داری از خودِ عَن ت تعریف میکنی !


خیلی دلم میخواد بزنم رو شونه خدا و بگم خدایی وقتی اینا رو می آفریدی ساقی ت کی بود ؟!

  • ۲ نظر
  • ۲۱ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۳۶
  • هایجیا ...

پُر میشی کم کم و نمیمیری....نمردنه زجره خودش !

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۱۶ ب.ظ

یجوری که دیگه آب از سر میگذره اینقد که همه چیزای مزخرف و نحس مدام اتفاق می افتن و آدم هم که فقط بلده عادت کنه به همه چی......

عادت به شرایط تُ...تخیلیِ زندگی !

موضوع دقیقا همینه....که تو حالت بد میشه به یه دلیلی....بعد دیگه خوب نمیشه طی سالها ، فقط دلیلش یادت میره...

  • ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۶
  • هایجیا ...

اکسپکتو پترونا

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ

ممکنه چه فکری راجع به من بشه وقتی هنوزم که هنوزه با هزار امید و ارزو تا یه میله ی چوبی چیزی‌ میبینم دستمو میگیرم بالاش و میگم up !

و بعد امیدوارانه در انتظار نامه ی هاگوارتز میمونم و نمیخوام با این حقیقت تلخ کنار بیام که جادوگر نیستم ؟


عشق به دامبلدور و گریفیندور سِنْدْ و سال نمیشناسه که !

  • ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۵
  • هایجیا ...

After a while

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۷ ب.ظ

این خیلی مهمه که تو همیشه یادت باشه درمورد فکری که دیگران درموردت میکنن و یا قضاوتت میکنن توضیحی ندی......‌

اونقدر مهمه که اگه فراموش کنی ، شیرینیِ اون وقتی که برمیگردن و عذرخواهی میکنن و خجالت میکشن که توی چشمات نگاه کنن رو از دست میدی....

آره این چیزا شیرینه ، همونقدر که قضاوت کردن راحت به نظر میرسه !

و مطمئن باش ! که سکوت در این مواقع بهترین درمانه....


یجایی خونده بودم که ؛ بعد از قضاوت نابه جایی که درموردت کردن ، یا دوستانت ازت حمایت میکنن و یا زمان ! و به نظرم کل زندگی توی همین یه خط خلاصه شده....

  • ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۷
  • هایجیا ...

slow death

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۰۴ ب.ظ

آدم هیچوقت فکرشو نمیکنه که بتونه یه اشتباهی رو انجام بده و بی اندازه تحقیر ، بی اندازه سرشکشته وبی اندازه عقب بمونه از همه چیز ......چیزی که جالبه اینه که حتی اگه این اشتباه رو  هم انجام بده ، هیچوقت فکرشو نمیکنه که دوباره دقیقا توی فرصتِ جبران بعدی همون کارا و بلکه هم بدترشون رو انجام بده و نابود اندر نابود کنه خودشو !


اما من توی کل زندگیم ، همه ی اشتباهاتمو اینطوری و دو بار دوبار انجام دادم...اینکه چرا آدم نمیشم رو نمیدونم ! اما میدونم اگه شرایط و اختیاراتم جورِ دیگه ای که توی ذهنمه میبود ، قطعا من همچین آدمی نمیشدم.....و هیچکس نمیفهمه این گندزدن توی زندگی چقدر بیشتر از هر کسی که غُر میزنه ، واسه خودطرف آزار دهنده س !

یجور مرگ تدریجی.......

  • ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۰۴
  • هایجیا ...

وز هردو جهان آزاد !

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۰ ق.ظ

چیزی که میتونه منو به زندگی امیدوار کنه ،همین میل به خوشتیپ نبودن و شیک و پیک نبودنمه !

که البته خیلی شگفت انگیزانه در چشم دیگران به نظر میام هردوش رو !

مهم اینه که خودم میدونم هیچوقت تو زندگیم درگیر لباس  و الخ جاتش نبودم . و خوشحالم بابتش


+ ساعت پنج حرکت کردیم به سمت مقصدی و الان برگشتیم در حالی که کل موهام ریخته بود بیرون از روسری و مانتو م هم تقریبا همونجور توی تنم درحال کنده شدن بود ! همینقدر هپلی !

  • ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۳۰
  • هایجیا ...

دیوانگی در اوج دیوانگی

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۱ ق.ظ

زندگی همونقدر پیچیده س که تو هیچ وقت فکرشو نمیکنی بعد از یه دوره اعتیاد وحشتناک توی نوجوونی به فیلم و کتاب های هری پاتر ، دوباره چند سال بعد واسه درمون دردات و رهایی چند ساعته از فکر و خیال های دیوانه کننده ، پناه ببری بهشون و با این هیکلت مثه بچه ها ذوق کنی و کلی خوراکی دور خودت جمع کنی و غرق شی توش ، و وقتی به خودت بیای که نیم ساعته نشستی واسه مرگِ سدریک دیگوری گریه کردی و دور تا دور اتاقت پر از دستمال کاغذی های مُف مُفیه !

و مثلا میخواستی حالت خوب شه ینی !

  • ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۲۱
  • هایجیا ...