55
همیشه از موی بلند فراری بودم چون واقعا با همون موهای کوتاه نمیدونستم چیکار کنم چه برسه به وقتی که بلند میشدن ! ولی الان حدود یه سال و خورده ای هست که موهامو کوتاه نکردم و دیشب که داشتم تو خلوت خودم شونه شون میکردم مادر منو دید و گفت وااای ! چقدر موهات نازن ! چرا هیچوقت نمیذاری باز باشن؟اینجوریتو ندیده بودم ! و خیلی کیف کردم و لبخند زدم و مشغول کارهام شدم.دو دقیقه بعد شونه به دست اومد کنارم.گفت میشه موهاتو ببافم؟خندیدم و گفتم فقط تو رو خدا مثه بچگی هام کج و کوله نباف ! گفت نه ، قول میدم ! من کتاب به دست داشتم میخوندم و اون با خوشحالی پشت سرم شونه میکرد و مشغول بافتن شد.....بعد گوشی ش رو اورد و دو سه تا عکس هم ازم گرفت و رفت. بعد از تموم شدن کارم اتفاقی چشمم به آینه خورد و خودمو دیدم. و واقعا یکم قشنگ شده بودم :)
موهای بافته شده م پر از حس خوب و انرژی های مضاعف بود.
- ۹۶/۰۴/۰۹