ولی باید میشد که وقتی از خونه میرفتی بیرون ، اتاقت هم همراه با خودت میومد تا وقتی نیستی کسی نره توش ! این کسی میتونه بچه های بی تربیت و فاقد شعورِ مهمان باشن، میتونه خودِ مهمانِ بی تربیت و فاقد شعور باشه و یا میتونه هم اعضای عزیز دل و مهربون ولی یه کوچولو بی فرهنگ خونواده ی خودت باشه !
به طور مثال خونه نیستی ، میای یهو و بعد که میری توی اتاقت میبینی دو سه تادستبند ، لباس مجلسی ، مانتوهای راحتی دانشگاهی ت ، کیف ، کفش ، وحتی دمپایی رو فرشی هات دیگه نیستن ! و وقتی پیگیر میشی میگی چه شده؟شبیخون زده؟دزد اومده؟دار و ندارمونو بردن؟بابا قلبش سالمه؟ و از این قبیل سوالات ، پاسخی میاد مبنی بر اینکه دختر خاله ای که حدودا نُه سال ازت بزرگتره و تو از کودکی ازش نفرت داشتی و هیچگونه احساس صمیمیتی هم باهاش نداری به همراه دیگر خواهرانش ! و بچه هاشون ! اومدن توی اتاقت چون دلشون واست تنگ شده بود و چن تا چیزو به عنوان یادگاری !!بردن تا هی در فراقت بو بکشن و مستت شن. بعد مثلا میگی مادر من شما وایستادی همینجور هی نگاهشون کردی؟ وپاسخی کوبنده تر از قبل میاد که بله ! دختر خاله هاتن ! بچه های خواهرمن ! میخواستی چی بهشون بگم؟
هیچی ! بیا منو هم بزن کبود کن ! میدونین اگه نمیگفت عمرا اگه شک میکردم قومی جز مغول ها حمله کردن به خونمون !
و یا اینکه مثلا اینو میدونی که هر وقت میری بیرون ، مادر جان و یا خواهر جان هات میرن توی اتاقت! حالا به قصدِ چی هنوز معلوم نیست ! مسلما دلشون برای من تنگ نشده ولی ! آما با این حال وقتی داری میری التماس میکنی میگی مادر جان نمیخواد بری توی اتاقم که تمیزش کنی ! و ایشون داد میزنن و میگن اووووه انگار حالا ما شب تا صبح دماغمون تو زندگی اینه ! برو هر قبرستونی دلت میخواد بری ! مگه تا الان گذاشتی اصن ما حتی بریم ببینیم تو موبایلت چه خبره از وقتی رمز گذاشتی آخه !
و خب اینا هیچی ! دوساعت بعد برمیگردی و خونه در امن و امانه ، و همین که وارد اتاقت میشی ! میبینی انگار جارو برقی کشیده شده همه جاش ! تصمیم میگیری خودتو رسما بُکشی چون قطعا به بهونه ی اینکه تو چقد کثیفی و چجوری میتونی توی اون اتاق بخوابی و از اتاقت داشت انواع و اقسام میکروب ها و چرک ها بیرون میومد ،تموم نظم وسایلتو به ف.. دادن و جرئت نداری بپرسی فلان چیزمو کجا گذاشتین ! چون فریاد بر میاد که من چمیدونم ! بگرد ببین کجا گذاشتی خودت !!!
آخه مادر جااان !